کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است، کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده، کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی و زیستی آب است
کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است، کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده، کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی و زیستی آب است
آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند: بنزد آبشناس آن کس است طعمه موج که زآب علم تو دارد گذر طمع به شناه. رضی الدین نیشابوری. زیر رکاب تواند کارگذاران رهین پیش عنان تواند آب شناسان مطیع. رضی الدین نیشابوری. ، مقنی که داندکدام زمین را آبست و کاریز در آن توان کردن. قناقن. قن قن. (ربنجنی) (السامی فی الاسامی). و مجازاً رسم و قاعده دان. و آبشناسان جمع آن است
آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند: بنزد آبشناس آن کس است طعمه موج که زآب علم تو دارد گذر طمع به شناه. رضی الدین نیشابوری. زیر رکاب تواَند کارگذاران ْ رهین پیش عنان تواَند آب شناسان ْ مطیع. رضی الدین نیشابوری. ، مقنی که داندکدام زمین را آبست و کاریز در آن توان کردن. قناقن. قن قن. (ربنجنی) (السامی فی الاسامی). و مجازاً رسم و قاعده دان. و آبشناسان جمع آن است
مرکّب از: بی + کنار، بی کران. بی طرف. بی کناره. بی انتها: روز تو فرخنده باد و عمر تو پاینده باد دولت تو بی کران و ملکت تو بی کنار. فرخی. یکی را مباد عزل یکی را مباد غم یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار. فرخی. نعمتش پاینده باد و دولتش پیوسته باد دولت او بی کران و نعمت او بی کنار. فرخی. ای پسر در دلبری بسیار شد نیرنگ تو بی کنار و بی کران شد صلح ماو جنگ تو. سوزنی. نیست کسم غمگسار خوش به که باشم هست غمم بی کنار لهو چه جویم ؟ خاقانی. رجوع به کنار و بی کناره و بی کرانه شود
مُرَکَّب اَز: بی + کنار، بی کران. بی طرف. بی کناره. بی انتها: روز تو فرخنده باد و عمر تو پاینده باد دولت تو بی کران و ملکت تو بی کنار. فرخی. یکی را مباد عزل یکی را مباد غم یکی باد بی زوال یکی باد بی کنار. فرخی. نعمتش پاینده باد و دولتش پیوسته باد دولت او بی کران و نعمت او بی کنار. فرخی. ای پسر در دلبری بسیار شد نیرنگ تو بی کنار و بی کران شد صلح ماو جنگ تو. سوزنی. نیست کسم غمگسار خوش به که باشم هست غمم بی کنار لهو چه جویم ؟ خاقانی. رجوع به کنار و بی کناره و بی کرانه شود
دهی از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 7 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگر. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و راهش درتابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ گندزلو میباشند و در این محل بنایی است قدیمی به نام امامزاده مرتضی علی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی از دهستان گندزلو بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 7 هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 4 هزارگزی باختر راه شوسۀ مسجدسلیمان به اهواز واقع است. دشت و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه گرگر. محصولش غلات. شغل اهالی زراعت و راهش درتابستان اتومبیل رو است. ساکنان آبادی از طایفۀ گندزلو میباشند و در این محل بنایی است قدیمی به نام امامزاده مرتضی علی. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت، آب حیات
آب زندگانی، گویند چشمه ای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت، آب حیات
شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد، آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند، قاعده دان، صاحب مهارت در علوم، حقیقت شناس
شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد، آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند، قاعده دان، صاحب مهارت در علوم، حقیقت شناس